ظروف

/zoruf/

لغت نامه دهخدا

ظروف. [ ظُ ] ( ع اِ ) ج ِ ظَرف : و چندان نثارها و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که از حد و اندازه بگذشت. ( تاریخ بیهقی ).|| ( ص ، اِ ) ج ِ ظریف. رجوع به ظریف شود.

فرهنگ فارسی

جمع ظرف
۱ - زیرک . ۲ - خوش طبع نکته سنج . ۳ - بذله گوی . ۴ - زیبا خوشگل جمع ظرفائ .
جمع ظرف : و چندان نثار ها و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که زحد و اندازه بگذشت . یا جمع : ظریف .

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ظرف ، آوندها.
(ظُ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) جِ ظریف .

فرهنگ عمید

= ظریف
= ظرف
* ظروف مرتبطه: (فیزیک ) ظروفی که توسط مجرایی به همدیگر متصل باشند به طوری که هرگاه در یکی از آن ها مایعی بریزند به ظرف های دیگر هم داخل شود و در همۀ آن ها به یک سطح افقی قرار گیرد.

مترادف ها

dish (اسم)
ظرف، غذا، بخشی از غذا، خوراک، بشقاب، ظروف، دوری، طعام

utensil (اسم)
ظرف، اسباب، مخلفات، ظروف، وسایل

فارسی به عربی

ادات

پیشنهاد کاربران

واژه ظروف
معادل ابجد 1186
تعداد حروف 4
تلفظ zoruf
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ ظریف] [قدیمی]
مختصات ( ظُ ) [ ع . ] ( ص . اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
ظرف=مدت، خلال،
در ظرف چند روز . . . . = به مدت چند روز. . . .
شرایط

بپرس