و تعطوا برخص غیر شَثْن کأنّه
اساریع ظبی أو مساویک اسحل.
|| قرن ظبی ؛ کوهی است در دیار بنی اسد بین سعدیه و مُعاذة. || نام آبی است از غطفان و بنی جحاش بن سعدبن ذبیان. || عین ظبی ؛ موضعی است بین کوفه و شام. ( معجم البلدان ).
ظبی. [ ظُ بی ی ] ( ع اِ ) ج ِ ظَبی.
ظبی. [ ظَب ْی ْ ] ( اِخ ) کنیزکی ازآن ِ سعید فارسی که بر عصابه وی به زر نوشته بود:
العین ُ قارئةٌلِما کتبت
فی وَجْنتی اَنامِل ُ الشجن.
( عقدالفرید ج 8 ص 137 ).
ظبی. [ ظُ ب َی ی ] ( اِخ ) آبی است در خاک حجاز که دور از جاده حاج عراق واقع و میان آن تا النقرة یک روز فاصله است.
ظبی. [ ظُب ْ با ] ( اِخ ) ناحیه ای است از سواد عراق نزدیک مداین.