ظبظاب. [ ظَ ] ( ع اِ ) بیماری ، هرچه باشد. رنج. درد. عیب.ما به ظبظاب ؛ باکیش نیست. || آبله ریزه ای که در چشم و رخسار ملاحان حادث شود. رجوع به جوش شود. || بانگ و فریاد. || سخن ترساننده به شرّ و بدی. || ( مص ) تب زده گردیدن. || ( اِخ ) نام پادشاهی از یمن. ج ، ظباظب.