ظام
لغت نامه دهخدا
ظأم. [ ظَءْم ْ ] ( ع مص ) با زنی آرمیدن. || باجناغ شدن.دو خواهر را دو مرد خواستن و در نکاح آوردن. || ( اِ ) شوی خواهر مرد. یِزنه. || باجناق. هم زلف. هم سلف. هم داماد. || سخن هرچه باشد. || غوغا. بانگ. رجوع به ظأب شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید