طیع

لغت نامه دهخدا

طیع. [ طَی ْ ی ِ ] ( ع ص ) طائع. فرمانبردار. || خواهان. ( منتهی الارب ).

طیع. [ طَ ] ( ع مص ) فرمانبرداری کردن. طوع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به طوع شود.

فرهنگ فارسی

فرمانبرداری کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس