طیش
مترادف طیش: تعب، رنج، ناگواری، خفت، سبک مغزی، سبکسری، سبکی، خفت عقل، تندی، تندمزاجی، خشم، غضب، اضطراب، قلق، دل تنگی، آزردگی، غصه، ناخوشایندی، ناگوارایی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بی عقل شدن.
۳. سبکی و خفت عقل، سبک سری.
۴. خشم، غضب.
پیشنهاد کاربران
بی غمی، سادگی، اندیشه ی فردا نداشتن: ( طیش مهد کودکی حلاوتی داشت ) ( مقامات حمیدی - انزابی نژاد ص۲۵ )
از روی جهل و نادانی کاری انجام دادن
از روی جوانی و ناپختگی کاری انجام دادن
از روی جوانی و ناپختگی کاری انجام دادن
بی پروا
زود عصبانی شدن، زود از جا برآمدن