نشسته شبی شاه در طیسفون
خردمند موبد به پیش اندرون.
فردوسی.
زمستان بدی جای او طیسفون ابا لشکر و موبد رهنمون.
فردوسی.
همه یاد کرد این به نامه درون فرستاده آمد سوی طیسفون.
فردوسی.
وز آنجایگه شد سوی طیسفون سر بخت بدخواه کرده نگون.
فردوسی.
و رجوع به ص 71 الجماهرو ص 40، 55، 67، 68، 464 مجمل التواریخ و القصص و ص 44 نزهة القلوب ج 3 چ اروپا و فهرست ترجمه ایران در زمان ساسانیان و ص 413 ج 1 یشتها شود.طیسفون. [ طَ س َ ] ( اِخ ) نام دیهیست در مرو. ( معجم البلدان ).