طیرگی


مترادف طیرگی: بدخلقی، تندخویی، خشم، غضب

لغت نامه دهخدا

طیرگی. [ رَ / رِ ] ( حامص ) خدوک. ( فرهنگ اسدی خطی متعلق به آقای نخجوانی ) :
او را بدین هجا بدف اندر همی زنند
از طیرگی ورا چو دف تر همی کنم.
سوزنی.
سخنهائی که او را بود در دل
فشاند از طیرگی چون دانه در گل.
نظامی.

فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت طیره .

پیشنهاد کاربران

تند خویی
خشم
عصبانیت
چو لختی منش را بمالید گوش
نشاند آتش طیرگی را ز جوش
✏ �نظامی�