طیاره. [ طَی ْ یا رَ / رِ ] ( از ع ، اِ ) کشتی سریع تیزرو. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( آنندراج ). نوعیست از کشتی. ج ، طیارات. ( مهذب الاسماء ). کشتی و جهاز تیزرو را گویند. ( برهان ). || ترازوی راست. ( مهذب الاسماء ). قسمی ترازو. || ( ص ) کنایه از اسب تیزرفتار، و این مجاز است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
درآمد به طیاره کوهکن
فرس پیل بالا و شه پیلتن.
نظامی ( از آنندراج ).
|| ( اِ ) در این بیت نظامی : نکیسا چون زد این طیاره بر چنگ
ستای باربد برداشت آهنگ.
برای طیاره برحسب ظاهر معنیی جز مضراب نمیتوان یافت در صورتی که در هیچیک از کتب لغت برای طیاره معنی مضراب نیاورده اند. ولی مرحوم وحید در شرح لغات خمسه فال نیک آورده است. || ودر این بیت اسدی که در گرشاسب نامه آورده :
ز شاهین وطیاره بر هر گروه
همی سنگ بارید چون کوه کوه.
اسدی ( گرشاسبنامه نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 309 ).
از طیاره معنی منجنیق مفهوم میشود، و این معنی نیز در کتب لغت یافت نشد. || هواپیما. از آلات ناقله هوائی که بر فراز هوا پرواز میکند. این آلت ناقله دارای ماشینی است که بواسطه حرکت ملخی که در قسمت قدامی آن واقع است در هوا پیش میرود و علت عدم سقوط آن فشاری است که از هوا بر بالهای آن که بطور سطح مورب است وارد می آید. دلیل صعود آن این است که درنتیجه فشاری که بر بالها وارد میشود و عمود بر سطح آن است به دو قوه تجزیه میگردد: یکی در امتداد خطقائم و یکی در خلاف جهت حرکت. آنکه در خلاف جهت حرکت است و بواسطه کشش ملخ خنثی میشود و آنکه در امتداد خط قائم ولی بطرف بالاست با قوه ثقل معارضه میکند و همین که بر آن فزونی یافت طیاره بطرف بالا صعود میکند. || سایبان. ( دزی ج 2 ص 79 ). || رواق. || بادبادک. نوعی از ادوات بازی کودکان که هنگام وزیدن باد بوسیله ریسمانی آن را بهوا برکنند. ( دزی ج 2 ص 79 ). || در اصطلاح بافندگان ، چرخ دوک. || ( ص ) قافله طیاره ؛ کاروانی که در راه پیمائی در هیچ منزلگاهی اقامت نکند و پیوسته در سیر باشد. ( دزی ج 2 ص 79 ). و رجوع به ص 166 ج 2 شعوری شود.