طی شدن


مترادف طی شدن: سپری شدن، پیموده شدن، گذشتن، پایان یافتن، انجام گرفتن، قطع شدن، قطعی شدن

پیشنهاد کاربران

اندرکشیدن
گذشتن. سپری شدن :
بیامد در آن باغ و می درکشید
چو پاسی زتیره شب اندرکشید.
فردوسی.
چو نیمی شب تیره اندرکشید
سپهبد می یک منی برکشید.
فردوسی.
پایان آمدن
«طی شدن» در حالت کلی به معنای سپری شدن می باشد، خواه این سپری شدن زمانی باشد و خواه مکانی.
مثال:
1 - عمر گرانمایه طی شد: در اینجا طی شدن به معنای سپری شدن به لحاظ زمانی است.
2 - مسافت بین دو شهر طی شد: در این نمونه طی شدن به معنی سپری شدن به لحاظ مکانی{ یا همان طی مسافت} است.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته:
گاهی طی شدن یا طی کردن به معنی « تثبیت شدن» یا «قطعیت یافتن» نیز به کار می رود.
مثال: میزان بودجه امسال؛ در مجلس؛ طی شد.

بپرس