لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
تپانیدن:به زور چیزی در چیزی جا دادن, وارد کردن چیزی به زور وفشار در چیزی، چپاندن چیزی در شیء دیگر.
نمونه:درون کاسه هر زنگ کهنه شالی تپانیدن بود ( کلیدر, ج۶، ص۱۶۶۶ ) محمدجعفر نقوی
نمونه:درون کاسه هر زنگ کهنه شالی تپانیدن بود ( کلیدر, ج۶، ص۱۶۶۶ ) محمدجعفر نقوی
تپیدن/طپیدن: این واژه فارسی است و با حرف "ت" نوشته می شود نه با حرف "ط" به صورت طپیدن. بنابراین بهتر است که همه مشتقات و ترکیبات آن را نیز با" ت" بنویسیم: تپیدن، تپنده، تپاندن.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۹. )
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۹. )