طپان ماده بفتاد و نر برپرید
بیامد همانجا که بد آرمید.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
شب دیده بر سپهر و بر انجم گماشتم تا خود نظیر نجم کله دوز من کدام
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم
او بازآرمیده و پرشرم و کش خرام.
سوزنی.
دل اندر برطپان از بهر یارش چو شب تاریک گشته روزگارش.
نظامی.