طولانی کردن


معنی انگلیسی:
prolong, extend

مترادف ها

stretch (فعل)
منبسط کردن، کشیدن، بسط دادن، طولانی کردن، امتداد دادن، کش دادن، کش امدن، کش اوردن، گشاد شدن

extend (فعل)
بزرگ کردن، منبسط کردن، ادامه دادن، رساندن، دراز کردن، توسعه دادن، طولانی کردن، طول دادن، تمدید کردن

imp (فعل)
افزودن، مجهز کردن، پیوند زدن، طولانی کردن، ازار دادن، قلمه زدن، تکه دادن

lengthen (فعل)
کشیدن، دراز کردن، طولانی کردن، دراز شدن

elongate (فعل)
دراز کردن، طولانی کردن، امتداد دادن، کشیده کردن

prolong (فعل)
دراز کردن، بتاخیر انداختن، طولانی کردن، طول دادن، امتداد دادن، امتداد یافتن، بطول انجامیدن، ممتد کردن

prolongate (فعل)
دراز کردن، بتاخیر انداختن، طولانی کردن، امتداد دادن، امتداد یافتن، بطول انجامیدن

draw out (فعل)
بیرون کشیدن از، استخراج کردن، طولانی کردن، طول دادن

stretch out (فعل)
طولانی کردن

فارسی به عربی

اتل , لمدة طویلة

پیشنهاد کاربران

بپرس