طولانی

/tulAni/

مترادف طولانی: دراز، طویل، دیر، دیرینه، دیرین، مدید، دور، بعید، مسافت زیاد، بسیار

برابر پارسی: دورو دراز، دراز، دیرپا، دیرباز

معنی انگلیسی:
agelong, endless, extended, great, lengthy, livelong, long-distance, long-lasting, long-winded, macro-, verbose

لغت نامه دهخدا

طولانی. ( از ع ، ص نسبی ) دیر. || دراز. بسیار دراز. طویل. بطول. کثیرالطول :
قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس
که دلنشین نبود گفتگوی طولانی.
درویش واله هروی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دراز طویل . ۲ - دیر .

فرهنگ معین

[ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - دراز، طویل . ۲ - دیر.

فرهنگ عمید

دراز: با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصهٴ طول امل را که سخن طولانی ا ست (سلیم: لغت نامه: طول امل ).

واژه نامه بختیاریکا

دیندِراز ( دیندرازک )

مترادف ها

age-long (صفت)
طولانی

long (صفت)
دیر، ژرف، متوالی، طولانی، بلند، مفصل، مدید، کشیده، طویل، دراز

lengthy (صفت)
طولانی، مفصل، طویل، دراز

lengthful (صفت)
طولانی، طویل

prolix (صفت)
طولانی، پرگو، خسته کننده، طویل، دراز، طولانی وخسته کننده، روده دراز

longsome (صفت)
طولانی، خسته کننده، مطول، کسالت اور

فارسی به عربی

عظیم , لمدة طویلة

پیشنهاد کاربران

چندین ساعته، چندین روزه، چندین ساله. . .
درازناک . [ دِ ] ( ص مرکب ) طویل . دراز. طولانی : چگونه راهی ، راهی درازناک عظیم همه سراسر سیلاب کند و خارا خار . بهرامی .
بسیارمر ؛ طولانی. دراز :
بود زندگانیش بسیارمر
همش زور باشد همش نام و فر.
فردوسی.
معنی :راه دور و دراز
مخالف :نزدیک ، راه نزدیک
هم خانواده :طول
آزگار
دیریاز
دراز، دیریاز. "دیریاز" از "دیر" و "یازنده" رویهم میشود "دیرنده" و "دیرکشنده". در ایوان شاهی شبی دیریاز / به خواب اندرون بود با اَرنَواز ( فردوسی ) .

راهی بسیار زیاد ، ، راه بی انتها
بلند
پُرهنگام
اگر نگاه به واژه طولانی از معنای زمانی آن باشد:
پرهنگام = دیرپا/ دیرپای
مدید
متمادی
ازگار

ازگار
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
دَرگین dargin ( دَرگ از اوستایی: دَرِگَ= طول + «ین» )
دَگْرین dagrin ( دَگر= طول؛ پهلوی + «ین» )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس