طول کشیدن
مترادف طول کشیدن: طولانی شدن، به طول انجامیدن، ادامه یافتن، تداوم یافتن
برابر پارسی: به درازا کشیدن، دیرشدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
دوام داشتن، طول کشیدن، دوام کردن، به درازا کشیدن، پایستن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
زمان بُردن
به درازا کشیدن
پای داشتن، بدرازا کشیدن
نمونه:
این سوخت آینده ی جهان است و تا زمانی دراز پای خواهد داشت
برگرفته از پیش نویس یادداشتی در دست کار
نمونه:
این سوخت آینده ی جهان است و تا زمانی دراز پای خواهد داشت
برگرفته از پیش نویس یادداشتی در دست کار
به طول انجامیدن
دوام کردن