طوری


برابر پارسی: گونه ای

لغت نامه دهخدا

طؤری. [ طُءْ ری ی ] ( ع اِ ) طؤوی. گویند: ما بالدار طؤری ؛ نیست در خانه کسی. ( منتهی الارب ). رجوع به طؤوی شود.

طوری. [ ری ی ] ( ع ص ، اِ ) وحشی از مردم و مرغ و کبوتر. ( منتهی الارب ). وحشی. ( مهذب الاسماء ). اسم طیور وحشی است و حمام را نیز گویند. ( فهرست مخزن الادویه ). رمیدگی و وحشت. ( برهان ) ( آنندراج ).

طوری. ( اِ ) توری. قسمی پارچه. || لیف . || کیسه مانندی کوچک شبیه طور که در برخی از چراغها که با نفت سوزد بکار رود.

فرهنگ فارسی

قسمی پارچه یا لیف یا طوری باف

پیشنهاد کاربران

۱ - ( طَ ) گونه ای
۲ - ( طُ ) سنتی
به گونه ای، به صورتی
شیوه ای، روشی، گونه ای، صورتی، راهی، طریقی
طوری در برابر پارسی میشه گونه ای
رفیق طوری یعنی رفیق گونه ای
به چنان . . . . .
به گونه هم مفهوم پیدامی کند ٫ بیابان طوری
کلمه طوری یه جور صفته مثلا لاو طوری /لات طوری
معنی طریقی هم داره

بپرس