طوران

/turAn/

لغت نامه دهخدا

طوران. [ طَ وَ ] ( ع مص ) طور. پیرامون چیزی گردیدن. ( منتهی الارب ). گرد بر چیزی گشتن. || نزدیک شدن آب. ( زوزنی ).

طوران. ( اِخ ) از دیههای هرات. ( معجم البلدان ).

طوران. ( اِخ ) ناحیه مداین راگویند. زهرةبن حویه گوید در ایام فتوح :
الا بلغا عنی اباحفص آیة
و قولا له قول الکمی المغاور
بانا اثرنا ان طوران کلهم
لدی مظلم یهفو بحمر الصراصر
قریناهم ُ عند اللقاء بَواتراً
تلالا و یسبو عند تلک الحرائر.
( از معجم البلدان ).

طوران. ( اِخ ) ناحیتی از سند که قصبه آن قصدار است و آن شهری باشد کوچک و آن ناحیه را روستاها و دیهها و شهرهاست. ( معجم البلدان ). ناحیتی است بسند با نعمت و چهارپای بسیار و اندر وی مسلمانند و گبرکان بسیار و مستقرپادشاه طوران کیجکانان است و محالی و مندان و شوره از شهرهای ناحیت طوران است. ( حدود العالم )... آن قسمت بین مکران و سیستان و غزنه از مملکت سند که در نقشه های قدیم آن را طوران نویسند و اکنون جزء بلوچستان انگلیس و ایالت غزنین افغانستان واقع شده است. ( تاریخ سیستان حاشیه ص 206 ).

فرهنگ فارسی

ناحیه ای از سند واقع بین مکران و سیستان و غزنین که مرکز آن قصدار بود و دارای شهرها و روستاها بود و اکنون قسمتی از این ناحیه جزو بلوچستان و قسمتی جزو افغانستان است .
ناحیه مادین را گویند

پیشنهاد کاربران

بپرس