طوب

لغت نامه دهخدا

طوب. ( ع اِ ) خشت پخته. ( منتخب اللغات ) ( مهذب الاسماء ). خشت پخته به لغت اهل مصر. ( منتهی الارب ). به لغت اهل مصر آجر است. ( فهرست مخزن الادویه ).

طوب. ( اِخ ) موضعی است درگذرگاه اردن که یفتاح بدانجا گریخت... و دور نیست که همان طیبه حوران حالیه باشد. ( قاموس کتاب مقدس ).

طوب. ( اِخ ) ( قصر الَ... ) موضعی است به افریقیه. ( معجم البلدان ).

طوب. ( معرب ، اِ ) توپ. گوی. رجوع به دزی ج 2 ص 63 و کلمه طوبه شود.

فرهنگ فارسی

موضعی است در گذرگاه اردن که یفتاح بدانجا گریخت .

پیشنهاد کاربران

بپرس