طهو

لغت نامه دهخدا

طهو. [ طَهَْ وْ ] ( ع اِ ) کار. و منه حدیث ابی هریرة حین روی حدیثاً، فقیل له : اسمعت من رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم ، فقال : فما طهوی اذاً؛ ای فما عملی ان لم احکم ذلک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ابوعبیدة و هذا مثل ضربه ُ فی احکامه للحدیث و اتقانه ایاه کالطاهی المجید و المنضج لطعامه یقول : فماکان عملی ان کنت لم احکم هذه الروایة التی رویتها، کاحکام الطاهی للطعام. ( تاج العروس ). || ( مص ) کار کردن. || رفتن در زمین. سفر کردن. ( منتهی الارب ). در زمین بشدن. ( تاج المصادر بیهقی ).

طهو. [ طَهَْ وْ / طُ هَُ وو ] ( ع مص ) گوشت پختن. ( منتهی الارب ). بریان کردن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

گوشت پختن بریان کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس