طهارت کردن. [ طَ رَ ک َ دَ ]( مص مرکب ) پاک ساختن آدمی کالبد یا عضوی از اعضاء خویشتن را یا چیزهای دیگری را از پلیدیهای آشکارا و ظاهری : طَهور؛ طهارت کردن. ( منتهی الارب ) : نماز در خم آن ابروان محرابی کسی کند که بخون جگر طهارت کرد.
حافظ.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) پاک ساختن شخص کالبد یا عضوی از اعضای خویش یا چیزی دیگر را از پلیدی های ظاهری .
فرهنگ معین
( ~ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) پاک کردن ، شستن اندامی که کثیف باشد.