طهارت جای.[ طَ رَ ] ( اِ مرکب ) مبرز. بربخ. مبال. کنیف. آبریز. مرحاض. آبخانه. بیت الخلاء. آبشتنگاه. متوضَّاء. کنایه از متوضی ، و پسین مستعمل ِ بعضی متأخرین است. ( آنندراج ) : بسیار نشستن بر سر چاه طهارت جای زیان دارد ( بیماری بواسیر را ). ( ذخیره خوارزمشاهی ). عقل در دست یک رمه خودرای چون چراغ است در طهارت جای.
سنائی.
نقل است که شیخ چهل سال در مسجد مجاور بود، جامه مسجد جدا داشتی و جامه خانه جدا، و جامه طهارت جای جدا. ( تذکرة الاولیاء عطار ).