طنخ. [ طَ ن َ ] ( ع مص ) ناگوارد گردیدن. ( منتهی الارب ). ناگوار شدن. ( منتخب اللغات ). ناگوارد گرفتن. ( تاج المصادر ). || دل گرفته شدن از چربش. ( منتهی الارب ). دل گرفتن از چربی و خورش. ( منتخب اللغات ). || فربه و پرگوشت شدن. ( منتهی الارب ). طنخ. [ طِ ] ( ع اِ ) پاره ای از شب. گویند: مر طنخ من اللیل ؛ ای طائفة منها. ( منتهی الارب ).