به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست.
حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 45 ).
ز اطلس فلکم پرده در طنبیست زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست.
نظام قاری ( دیوان البسه ).
به رختخانه قاری خرام و زینت بین که متکای مهش گرد بالش طنبیست.
نظام قاری ( دیوان البسه ).
و گلشن سرای ترکان را دو طبقه کرد و طنبی عالی بر دست صفه بزرگ ساز داد. ( تاریخ جدید یزد ). و در باغچه طنبی و بادگیری بساخت و حوض وسیع راست کرد. ( تاریخ جدید یزد ). و چاه خانه و زیر زمین که آب در آن جاری است و طنبی عالی منقش و دور شاهنشین مقابل او کاشی تراشیده و جامه های الوان و بر کنار طنبی توحیدی عربی از گفته مولانا مشارالیه نوشته. ( تاریخ جدید یزد ). و هم متقارب این خانه ، خانه دیگر ساخته و سرابستان و حیاضی و طنبی و آب نرسو باد در آن جاری است. ( تاریخ جدید یزد ).سنجر کاشی راست :
فتاد برف بخاری سبک برافروزیم
که وقت صحبت شبها و گوشه طنبی است.
طنبی. [ طُ ن ُ ] ( ص نسبی )منسوب به طنب که موضعی است در راه مکه. ( سمعانی ).
طنبی. [ طُ ن ُ ] ( اِخ ) زینب بن ثعلبة عنبری تمیمی طنبی. ابن ابوحاتم گوید: زینب بصری است ولی نزیل طنب در طریق مکه بود، وی از پیامبر ( ص ) روایت کرده است و پسرانش ردحین بن زینب و عدوربن ردحین از وی روایت دارند. ( از انساب سمعانی برگ 372 الف ).