درّاج کشد شیشم وقالوس همی
بی پرده طنبوره و بی رشته چنگ.
منوچهری.
خول طنبوره تو گوئی زند و لاسکوی از درختی به درختی شود و گوید آه.
منوچهری.
آن بلبل کاتوره برجسته ز مطموره چون دسته طنبوره گیردشجر از چنگل.
منوچهری.
- طنبوره ( طنبور ) از غلاف بیرون آوردن ( بیرون کردن ، از جوال بیرون کردن ) ؛ کنایه از فاش کردن راز است : آمدم با سخن که نتوان کرد
از جوال شره برون طنبور.
انوری.
و در بعضی نسخ است : آمدم با سخن که طیره شوند
از غلاف اربرون کنم طنبور.
( از آنندراج ).