طنافسی

لغت نامه دهخدا

طنافسی. [ طَ ف ِ ] ( اِخ ) محدث است. ابوسهل ویزداذ از وی و وی از منکدربن محمد روایت کند.رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 44 و ج 2 ص 231 و 304 شود.

طنافسی. [ طَ ف ِ ] ( اِخ ) سمعانی آرد: این کلمه نسبت به طنفسه است و سه برادر بدان منسوبند:
1 - ابوحفص عمربن عبیدبن ابی امیة طنافسی حنفی کوفی. وی از ابواسحاق سبعی و سماک بن حرب روایت دارد و اسحاق بن ابراهیم و اهل عراق از وی روایت کرده اند. عمر بسال 187 هَ. ق. درگذشته است.
2 - ابوعبداﷲ محمدبن ابی عبیدبن ابی امیه موسوم به عبدالرحمن ایادی طنافسی کوفی احدب مولی ابوحنیفه برادر عمرو یعلی. وی از هشام بن عروة و محمدبن اسحاق بن یسار و سلیمان اعمش و عبداﷲبن عمر و مسعربن کدام ( کذا ) و اسماعیل بن ابی خالد ودیگران سماع کرده است.
3 - ابویوسف یعلی بن عبیدبن ابی امیة طنافسی ایادی حنفی کوفی. از ثقات بوده است. وی از اعمش و اسماعیل بن ابی خالد و عبدالملک بن ابی سلیمان روایت کرده است و محمدبن عبداﷲبن نمیر و ابوبکر و عثمان بن ابی شیبه از او روایت دارند. رجوع به انساب سمعانی برگ 371 ب و برگ 372 الف شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس