طمی

لغت نامه دهخدا

طمی. [ طَم ْی ْ ] ( ع مص ) طمو. بسیار شدن آب. فزودن آب. || گوالیدن و دراز گردیدن گیاه. || بلند گشتن قصد وهمت. || پر شدن دریا. برآمدن آب. ( منتهی الارب ). || شتافتن. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

طمو بسیار شدن آب یا کوالیدن و دراز گردیدن گیاه .

مترادف ها

period (اسم)
حد، کمال، نقطه، عصر، دوره، گردش، نوبت، ایست، فرجه، پایان، منتها درجه، روزگار، زمان، مرحله، مدت، وقت، طمی، موقع، مدتی، گاه، نتیجه غایی، قاعده زنان، جمله کامل، نقطه پایان جمله، دوران مربوط به دوره بخصوصی

menses (اسم)
طمی، عادتماهیانه زنان، قاعدگی زنان، خونریزی رحم

menstruation (اسم)
طمی، قاعدگی زنان، خونریزی رحم، حیض، دشتان

پیشنهاد کاربران

بپرس