طمع گسستن

لغت نامه دهخدا

طمع گسستن. [طَ م َ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) طمع بریدن. قطع امید کردن. دل برداشتن. صرف نظر کردن. ترک آز :
سزد که بگسلم از یار سیم دندان طَمْع
سزد که او نکند طَمْع پیر دندان کَرْو.
کسائی.
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی
طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ترک آز کردن . ۲ - قطع امید کردن .
طمع پریدن قطع امید کردن دل برداشتن

پیشنهاد کاربران

- گام از چیزی برداشتن ؛ از سر چیزی گذشتن. ازآن طمع بریدن. از آن چشم پوشیدن :
خواهی که رسی به کام بردار دوگام
یک گام ز دنیا و دگر گام از کام
بشنو سخنی نکو ز پیر بسطام
از دانه طمع ببر که رستی از دام.
منسوب به بایزید بسطامی ( از انجمن آرای ناصری ) .

بپرس