طمع داشتن


مترادف طمع داشتن: امید داشتن، توقع داشتن، چشم داشتن، چشم داشت داشتن، امیدوار بودن

متضاد طمع داشتن: طمع بریدن

برابر پارسی: چشم داشتن، آزورزیدن

لغت نامه دهخدا

طمع داشتن.[ طَ م َ ت َ ] ( مص مرکب ) آزمند بودن. چشم داشتن. حریص بودن. عسم. ( فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ) :
تو طمع زو مدار میوه و گل
یار بد هست بابت سرپل.
سنایی.
بتبع سلف رستگاری طمع میدارد. ( کلیله و دمنه ).
از نخشبی مدار طمع در جهان کرم
نخ نام دیو باشد و شب تیرگی و غم.
؟ ( از صحاح الفرس ).
طمع دارم که گر ناگه شگرفی
بخواند زین محبت نامه حرفی.
جامی.
مدار از منزل آرایان طمع معماری دلها
که وسعت رفت از دست و دل مردم به منزلها.
صائب ( از آنندراج ).
بد میکنی و نیک طمع میداری
خود بدباشد جزای بدکرداری.
؟

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آزمند بودن حریص بودن . ۲ - امید داشتن .
آزمند بودن چشم داشتن

پیشنهاد کاربران

حرص
من گفتم چشم به طمع به مال کسی گفتم
چشم طمع داشتن میشه گفت کنایه دار هست؟
چشم به مال دیگران که نباید حریص باشیم
آز داشتن
آزمند بودن

بپرس