طمع خام


مترادف طمع خام: خوش خیال

لغت نامه دهخدا

طمع خام. [ طَ م َ ع ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تمنای امری که ممکن نباشد. ( غیاث ). کنایه از توقع داشتن بچیزی است که ممکن الحصول نباشد. ( برهان ). هوس بی حاصل و تمنای امری که ممکن نباشد. ( آنندراج ) :
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد.
حافظ.
طمع خام بین که قصه فاش
از رقیبان نهفتنم هوس است.
حافظ.
خاک دارد فلک از کاسه امّید دریغ
طمع خام ازو آب بقا میخواهد.
طالب کلیم.
من کجا آرزوی وصل دلارام کجا
دل نومید کجا این طمع خام کجا.
محمدقلی میلی.
ما دل به چین زلف دلارام بسته ایم
در باده لبش طمع خام بسته ایم.
شاهی سبزواری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

تمنای امری که ممکن نباشد کنایه از توقع داشتن بچیزی است که ممکن الحصول نباشد .

پیشنهاد کاربران

بپرس