نه کمی در شهوت و طمث و بعال
که زنان را آید از ضعفت ملال.
مولوی.
طفل ماهیت نداند طمث راجز که گوئی هست چون حلوا تو را.
مولوی.
- احتباس طمث ؛ بند آمدن خون حیض : و آنجا که سبب [ دوار] مشارکت رحم و مثانه باشد. احتباس طمث یا اختناق رحم پیش آرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).|| ( مص ) بسودن هر چیز که باشد، و منه : ماطمث ذا المرتع قبلنا احدٌ و ماطمث هذه الناقة حبل قطّ؛ ای مامسها عقال ٌ. ( منتهی الارب ). مساس. دست بچیزی رسانیدن. || فاسد شدن. ( منتخب اللغات ). || فساد. ( منتهی الارب ).