طلیق
مترادف طلیق: آزاد، رها، غیرمقید، ازقیدرسته، گشاده رو، خنده رو، بشاش، گشاده زبان، فصیح، روان
لغت نامه دهخدا
- رجل طلیق الیدین ؛ اذا کان سخیاً. ( مهذب الاسماء ). بخشنده.
- طلیق الاله ؛ باد است. ( منتهی الارب ).
- طلیق اللسان ؛ تیززبان. گشاده زبان.
- طلیق الوجه ؛ خندان و گشاده روی. ( منتخب اللغات ).
- لسان طلیق ؛ زبان فصیح. ( منتهی الارب ).
طلیق. [ طَ ] ( اِخ ) رجوع به مروان بن عبدالرحمن در الاعلام زرکلی ج 2 ص 451 شود.
طلیق. [ طُ ل َ ] ( اِخ ) ابن سفیان. صحابی است. ( منتهی الارب ).
طلیق. [ طِل ْ لی ] ( ع ص ) مرد بسیار طلاق دهنده. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
۱ - خنده روی بشاش . ۲ - از قید رسته از بند رها کرده جمع : طلقائ .
مرد بسیار طلاق دهنده
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. گشاده زبان، فصیح، روان.
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید