spell (فعل)طلسم کردن، پی بردن به، هجی کردن، املاء کردن، درست نوشتن، دل کسی را بردنenchant (فعل)افسون کردن، فریفتن، جادو کردن، سحر کردن، طلسم کردن، بدام عشق انداختن، مسحور شدن
افسون بستن= [ اَ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) سحر و جادو و مکر و حیله بستن :از ره مهر و محبت دردل ما جا نکرداین همه افسون بدلها از ره نیرنگ بست. علی خراسانی ( از ارمغان آصفی ) .put a curse on/upon sth/someonebewitchطلسم طرف مقابل فرمان امر من باشهcast spell+ عکس و لینک