طلبکاری

/talabkAri/

مترادف طلبکاری: بستانکاری، وام خواهی، طلب خواهی، خواستاری طلب

متضاد طلبکاری: بده کاری

معنی انگلیسی:
pressing for the payment of ones due

لغت نامه دهخدا

طلبکاری. [ طَ ل َ ] ( حامص مرکب ) مطالبه. خواستن.

فرهنگ فارسی

۱ - بستانکاری وامخواهی . ۲ - خواستاری طلب .

فرهنگ عمید

۱. بستانکاری.
۲. [قدیمی] خواستاری.

پیشنهاد کاربران

خدیجه أمُّ المؤمنین ( علیها السلام ) همه ثروت بزرگ وگسترده خودرا در خدمت به اسلام خرج ووقف کرد وعبدلله شد. . .
وهیچ وقت منّت نکرد وطلبکارنبود.
ما نه فقط هیچی خرج نکردیم بلکه هم بهره بردیم وطلبکاریم!
وبازهم طلبکاریم.
وطلبکاریم. . .
و. . .

بپرس