طلای کشته. [ طِ / طَ ی ِ ک ُ ت َ / ت ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از عالم سیماب کشته. علی رضای تجلی راست : بی توبر من ماهتاب امشب شب دیگر شده ست نور شمعم چون طلای کشته خاکستر شده ست.( از آنندراج ).