طلائع
لغت نامه دهخدا
طلائع. [ طَ ءِ ] ( اِخ ) ابن رزیک ( 495 - 556 هَ. ق. )، ملقب به الملک الصالح ابی الغارت. وزیر عصامی و از ملوک شمرده میشود. اصل وی از شیعه امامیه عراق است و با تنگدستی به مصر درآمد و آنجا ترقی کرد به حدی که ولایت منیة بنی خصیب ( از اعمال صعید المصری ) یافت و آنگاه وی را فرصتی دست داد و به قاهره درآمد و به وزارت خلیفه الفائز بنصراﷲ رسید ( 549 هَ.ق. ) و به الملک الصالح فارس المسلمین نصیرالدین موصوف گشت. چون فائز بسال 555 هَ. ق. بمرد و عاضد ولایت یافت دخت طلائع به زنی گرفت و طلائع همچنان در وزارت بماند تا آنگاه که عاضد کشتن وی را دسیستی ساخت تا ازتحکم او برهد. طلائع مردی شجاع و باتدبیر و محتاط و بخشنده و صادق العزیمه و ادب شناس و شاعر بود. او را دیوان شعر و نیز کتابی بنام «الاعتماد فی الرد علی اهل العناد» است. اوقاف نیکو وقف کرد و جامعی نیز به باب زویله بیرون قاهره برپا ساخت و در غزو با فرنگ به دریا و خشکی دست بازنداشت. ( الاعلام زرکلی ج 2 ص 449 ).
فرهنگ فارسی
۱ - جمع طلیعه . ۲ - واحدی نظامی که در پیشاپیش عمده قوی حرکت کند پیشرو لشکر جلو دار طلایه .
جمع طلیعه
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید