طلا کردن

لغت نامه دهخدا

طلا کردن. [ طِ / طَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به اصطلاح اطبا آنچه بر اندام مالند رقیق آن را طلا و غلیظ آن را ضماد گویند و شعرا مطلق بر مالیدن و اندودن اطلاق کنند :
نارنج چو دو کفه سیمین ترازو
هر دو ز زر سرخ طلا کرده برونسو.
منوچهری.
صداع اجل را دوا کرده اند
که بر حیه زین می طلا کرده اند.
نورالدین ظهوری.
تفاخر به زرین قبا میکنی
طلائی بر آهن طلا میکنی.
سعید اشرف ( از آنندراج ).
- طلا کردن به بول ؛ تعنیة. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - مالیدن اندودن . ۲ - مالیدن دوای رقیق بر اندام .
باصطلاح اطبا آنچه بر اندام مالند رقیق آن را طلا و غلیظ آنرا ضماد گویند و شعرا مطلق بر مالیدن و اندودن اطلاق کنند .

پیشنهاد کاربران

هو
در طب سنتی به معنی مالیدن داروی رقیق بر عضوی از بدن.

بپرس