لغت نامه دهخدا
طق. [ طِ ] ( ع اِ صوت ) آواز جَستن غوک در آب از کرانه نهر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). آواز وزغ که بر کنار جوی کند. ( منتخب اللغات ).
طق. [ طَق ق ] ( ع اِ ) مرگ بسیار سخت. ( دزی ج 2 ص 49 ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
* طق طق: (اسم صوت ) ‹تق تق› [قدیمی] صدای پی درپی به هم خوردن دو چیز سخت.
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
در پارسی " تغ تغ ، تخ تخ " آوای برخوردن چیزی به چیز دیگر که تازی شده آن طقمی باشد، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.