طفل را چون شکم به درد آمد
همچو افعی ز رنج او بربیخت
گشت ساکن ز درد چون دارو
زن به ماچوچه در دهانش ریخت.
پروین خاتون ( از حاشیه فرهنگ اسدی نسخه خطی نخجوانی ).
پیر در دست طفل گردد اسیر
پشه گیرد چو باشه گردد پیر.
سنائی.
طفلی هنوز بسته گهواره فنا.مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا.
خاقانی.
ما طفل وار سرزده و مرده مادریم اقبال پهلوان عجم دایگان ماست.
خاقانی.
چو آن عودالصلیب اندر بر طفل صلیب آویزم اندر حلق عمدا.
خاقانی.
هیچ طفلی در این دبستان نیست که ورا سوره وفا ز بر است.
خاقانی.
طفل می نالید یعنی قرص رنگین کوچک است سگ دوید آن قرص زو بربود و آنک رفت راست.
خاقانی.
نذر کردم که در مدت این فتنه و ایام این محنت جز در بیاض روز از خانه بیرون نیایم و پیش از طفل آفتاب بر سر آفتاب روم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 329 ). طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از بلوغ. ( گلستان ).طفل چون صاحب احسان گردد
زود از داده پشیمان گردد.
جامی.
غلام مذأب ؛ طفل باگیسو. ( منتهی الارب ).- امثال :
طفل را به کاری فرست و خود از پی او برو.
طفل عاقِل ز پیر جاهل بِه ْ.
|| کوچک از هر چیز. ( منتخب اللغات ). خرد و ریزه هر چیزی و هو واحد و جمع مثل الجنب. قوله تعالی : او الطفل الذین لم یظهروا. ( قرآن 31/24 ). ج ، اطفال. ( منتهی الارب ). || در اصطلاح نردبازان ، مهره :
از پی سی طفل را در یک بساط
آن سه لعبت ز استخوان آخرکجاست.
خاقانی.
|| نیاز. || شب. || آفتاب قریب به غروب. || اخگر که از آتشزنه برافتد. || خرد وپاره ای از هر چیزی عین باشد یا حدث و معنی. ( منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...