گیسوی تو شهپر همای نبوی دان
بوینده چو مشک تبت و تنگت و طفقاج
گر مدعیان گیسوی مشکین تو بینند
دانند که نز جنس همای است غلیواج.
سوزنی.
در وزنی دیگر کلمه ای شبیه به این سوزنی آورده است که ظاهراً مراد قفقاز است بدین صورت :شاعرانی کم ارزو کم قیمت
از حد بصره تا حد کفغاج.
ولی در بیت اول تصور نمیتوان کرد که شاعر در ردیف تنگت و تبت قفقاز آورده باشد خاصه که این شاعر در امر لغت و اعلام بی عدیل است و آش طفقاج نیز ظاهراً منسوب به همین شهر بوده که گران و پرخرج و مخصوص متمولین بوده است :
صاحب بود آنکه آش طفقاج خورد
گوزینه و لوزینه وگلناج خورد
نی چون تو کسی که آش تتماج خورد
در مصطبه ها بغل زند کاج خورد.
سوزنی.
محمود کاشغری در کتاب دیوان لغات الترک ذیل «تفغاج » ( صورت دیگر طفقاج ) گوید: اسم ماچین است و آن بعد از چین است به مسافت چهار ماه راه و سپس می افزاید: اما چین سه بخش بوده است و در اصل یکی چین علیا در شرق تفقاج ، دیگر چین وُسطی یا خطای و سوم چین سفلی یا بَرخان که این اخیر به کاشغر است ، اما در این زمان ( سال 467 هَ. ق. ) تفغاج را ماچین و خطای را چین دانند. ( دیوان لغات الترک چ استانبول 1333 هَ. ق. ج 1 ص 378 ). با اینهمه ممکن است محرف طمغاج باشد و آن نام شهری بوده است در اقصای ترکستان شرقی در حدود چین یا در داخل چین شمالی. به کلمه طمغاج رجوع شود. و ذکر آن در کتاب طبقات ناصری آمده بخصوص یک جا با کلمه تنگت استعمال شده و در اشعار شعرائی چون خاقانی و مختاری و دیگران ذکر گردیده و در کتبی چون سیرة جلال الدین منکبرنی و آثارالبلاد قزوینی و غیره نیز ثبت افتاده است.