فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
منحرف کردن، عدول کردن، کج شدن، طفره زدن، منحرف شدن
گریز زدن، طفره رفتن، عدول کردن، گول زدن، طفره زدن، جاخالی دادن، این سو و ان سو رفتن
دوری کردن از، طفره رفتن، عدول کردن، طفره زدن، اجتناب کردن از
طفره رفتن، تجاهل کردن، طفره زدن، از سر باز کردن، طفره زدن از، گریز زدن از
طفره رفتن، عدول کردن، طفره زدن، شانه خالی کردن از، روی گرداندن از، از زیر کاری در رفتن
ماندن، از حرکت بازداشتن، طفره زدن، قصور ورزیدن، به اخور بستن، دور سرگرداندن
احاطه کردن، طفره زدن، پرچین ساختن، خاربست درست کردن، از زیر در رفتن
تاخیر کردن، وقت را ببازی گذراندن، طفره زدن
طفره زدن، لولیدن، لول خوردن، جنبانیدن، کرموار تکان دادن، حرکت کرموار کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
استنکاف از پذیره کردار قبول نکردن کار و بار مسئولیت آن
خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است.