طسع
لغت نامه دهخدا
طسع. [ طَ س َ ] ( ع مص ) شوخ چشم شدن. || بی غیرت گردیدن بر زنان. || آزمند شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
طسع. [ طَ س ِ ] ( ع ص ) مرد شوخ چشم. || بی غیرت. || حریص بی خیر. طسیع مثله فی الکل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید