طریدی نیاورد و زنگی نمود
که پرگار بر نقطه تنگی نمود.
نظامی.
و در این بیت : طریدی برآورد و با روس گفت
که خواهی همین لحظه در خاک خفت
مراد از طرید آن کلام است که سامع از استماع آن هیبتی در دل گیرد و بیدل شود و از پیش حریف بگریزد :
که در عرصه فکر صیدی کنم
رجزخوان به میدان طریدی کنم ( ! ).
ظهوری ( از آنندراج ).
چه مرکبان را بر هم زندطرید و نبردچه سرکشان را در هم کند طعان و ضراب.
مسعودسعد.
رجوع به طریدة شود. || شعوری ( ج 2 ص 167 ب ) به معنی بازی در میدان آورده با این شاهد از میر نظمی : درآمد به میدان خرامان دگر
نماید طرید و بلعب و هنر( ! ).
طرید. [ طَ ] ( اِخ ) ( ... رسول اﷲ ) لقب حکم بن ابی العاص است. رجوع به حکم بن ابی العاص و عقدالفرید ج 2ص 169، 223، 224 و ج 4 ص 116 و ج 5 ص 40، 63 شود.