طریخ. [ طِرْ ری ] ( ع اِ ) ماهیی است خرد که آن را نمک زده گذارند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نوعی از ماهی کوچک باشد که از طرف آذربایجان آورند. ( برهان ). نوعی از ماهی کوچک است و گفته اند که از طرف آذربایجان می آورند و از طرف تبریز و این مؤلف گوید: آن را از لجه دریای قلزم گیرند و در آنجاآن را شاه ماهی خوانند، بهترین آن بود که کهن باشد، و طبیعت آن گرم و خشک بود، طبع براند، اندکی از وی ملطف بود سودا را در تبهای ربع، و وی مضر بود به سپرزو معده و مصلح وی روغن بسیار بود. ( اختیارات بدیعی ): در آنجا [ بحیره ارجیش به ولایت ارمن ] ماهی طریخ بغایت خوب میباشد و از آنجا به ولایت دور برند. ( نزهةالقلوب چ اروپا ص 241 ). نوعی ماهی است و آن ماهی باشد با گوشتی نهایت لذیذ و آن در دریاچه ارجیش باشد. ماهی خردی است که نمک سود کنند ( و بسفایج را ) در ماهی طریخ باید خوردن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و ماهی طریخ نمک سود بر آتش نهند تا سرخ شود و بسوزد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). محمدبن عبدون گوید: طریخ ماهیی باشد کوچک چون بدستی و از دریاچه ارجیش صید کنند و از آنجا به بغداد آرند. صاحب منهاج گوید: بهترین این ماهی آن است که تازه گرفته باشند. گرم و خشک است و شکم براند و کمی از آن در تب ربع تلطیف سودا کند و مضر طحال باشد و اصلاح آن با روغن بسیار بود. ( ابن البیطار ). و لکلرک گوید: شاید اصل این کلمه طاریخای یونانی باشد، لکن در همه لغت نامه ها طریخ آمده است. و رجوع به بحر الجواهر شود. طریخ. [ طِرْ ری ] ( اِخ ) ( بحیره ٔ... ) یا دریاچه طریخ. دریاچه وان است که آن را دریاچه «ارجیش » نیز نامند. رجوع به «اِثریر» شود.
فرهنگ فارسی
با دریاچه طریخ دریاچه وان است که آنرا دریاچه [ ارجیس ] نیز نامند.
فرهنگ عمید
نوعی ماهی کوچک که آن را نمک سود کنند و نگه دارند، ماهی ساردین.