طروب

لغت نامه دهخدا

طروب. [ طَ ] ( ع ص ) مرد بسیارطرب. ( منتهی الارب ). شادمان. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آنکه پیوسته شاد بُوَد :
گندم و جو را و باقی حُبوب
تو توانی خورد نی من ای طَروب.
مولوی.

طروب. [ طُ ] ( ع اِ ) ج ِ طَرَب. شادیها. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(طُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ طرب ، شادی ها.
(طَ ) [ ع . ] (ص . ) مرد بسیار طرب ، آن که پیوسته شاد بود.

فرهنگ عمید

١. بسیار خوشحال.
٢. نشاط آور.

پیشنهاد کاربران

شادمان
خوشحال
در طرب
گندم و جو را و باقی حبوب
می توانی خورد و من نه ای طروب
✏ �مولانا�

بپرس