طرفگیر

لغت نامه دهخدا

طرف گیر. [ طَ رَ ] ( نف مرکب ) آنکه طرف کسی نگاه دارد. طرفدار. حامی. حمایت کن.

فرهنگ معین

(طَ رَ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) طرفدار، جانبدار.

فرهنگ عمید

۱. طرفدار، جانب دار، حامی.
۲. گوشه گیر: در طرَف شام یکی پیر بود / چون پری از خلق طرفگیر بود (نظامی۱: ۵۱ ).

پیشنهاد کاربران

طرف گیر:کناره گیر
( ( در طرف شام یکی پیر بود
چون پری از خلق طرف گیر بود ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 325 . )
معانی دیگر:
1 - ( مصدر ) حمایت کردن . 2 - ( مصدر ) گوشه گرفتن . 3 - سر حد داری کردن . 4 - طرف بستن از چیزی .

بپرس