طرفداری کردن


معنی انگلیسی:
advocate, espouse, favor, side, support

مترادف ها

back (فعل)
طرفداری کردن، سوار شدن، پشتی کردن، پشت انداختن، بعقب بردن، پشت چیزی نوشتن، ظهرنویسی کردن، بر پشت چیزی قرار گرفتن

support (فعل)
طرفداری کردن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن، تحمل کردن، متحمل شدن، تایید کردن، متکفل بودن

side (فعل)
طرفداری کردن، طرفداری کردن از، در یکسو قرار دادن

advocate (فعل)
دفاع کردن، طرفداری کردن

approve (فعل)
موافقت کردن، پسند کردن، طرفداری کردن، تصویب کردن، ازمایش کردن، روا داشتن

favor (فعل)
طرفداری کردن، نیکی کردن به، مرحمت کردن

defend (فعل)
طرفداری کردن، حمایت کردن، دفاع کردن از، مصون ساختن، محافظت کردن

فارسی به عربی

احسان , مدافع

پیشنهاد کاربران

بپرس