اینهمه جوها ز دریایی است ژرف
جزو را بگذار و بر کل دار طرف.
مولوی.
گر بمعنی رفت ، غافل شد ز حرف پیش و پس یک دم نبیند هیچ طرف.
مولوی.
خویشتن افکند در دریای ژرف که نیابد حد آن را هیچ طرف.
مولوی.
کسی کو روی گل بیند به طرفا طرف نندازدکسی کو توتیا یابد، کشد در دیده خاکش را.
بدر جاجرمی.
|| مژه. || گوشه و کنار چشم. ( برهان ). || در دو نسخه خطی مهذب الاسماء متعلق به کتابخانه مؤلف طرف بمعنی آسیرک آمده و در نسخه سوم ایضاً متعلق به کتابخانه مؤلف اسبرک. || پشک : فان تسلم الهلبا من الطرف لم یزل
بنجران منها قبة و عروش.
؟
الهلبا جنس من البرّ. ( منتهی الارب ) . || جوانمرد. ( منتهی الارب ). || معرب ترف است که به ترکی قراقروت نامند که رُخبین باشد. ( فهرست مخزن الادویه ). || منتها و پایان هر چیزی. ( منتهی الارب ). انتهاء. || طرف در لغت نهایت باشد، تثنیه آن طرفان و جمع اطراف ، و معنی طرف صباحی و طرف مسائی در ذکر معنی عرض وراب خواهدآمد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).|| ( اِخ ) منزلی است از منازل قمر و آن دو ستاره است درمقدم جبهه که عین الاسد نامندش بدان جهت که هر دو چشم اسد است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عین الاسد. منزلی از منازل قمر و آن دو ستاره است در پیش جبهه منزل نهم است از منازل ماه پس از نثره و پیش از جبهه و آن دو ستاره است بر گردن اسد و عرب آن را بر دو چشم اسد شمارد. طرفة. بیرونی در التفهیم آورده : طرف ای چشم شیر و دو ستاره اند میان ایشان چند ارش بدیدار، یکی ازصورت اسد است ، و دیگر بیرون از وی. ( التفهیم فارسی چ همائی ص 109 ). از منازل قمر است و آن دو ستاره خفی است که در پیش جبهه به یکدیگر مقترنند و آنها را ازاین رو بدین نام خوانده اند که موقع آنها به منزله موقع دو چشم شیر است و در روبروی آنها شش ستاره کوچک است که عرب آنها را اشفار مینامد و از این شش ستاره دو عدد آنها در نسق و به موازات طرف اند و چهار عدددیگر در مقدم آن باشند. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 158 ). و رجوع به طرفان شود. || طرف در اصطلاح هیئت و علم فلک ، عبارت است از برج سرطان.بیشتر بخوانید ...