طرس

لغت نامه دهخدا

طرس. [ طَ ] ( ع مص ) محو کردن. || حک ساختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || وزش. رجوع به دزی ج 2 ص 18 ذیل طاروش شود.

طرس. [ طِ ] ( ع اِ ) نامه. || صحیفه ای که محو کرده باز بر آن نویسند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کاغذ. ج ، اَطراس ، طروس : اقام الناس ببغداد سنین لایکتبون الا فی الطروس ، لأن الدواوین نهبت فی ایام محمدبن زبیدة، و کانت فی جلود، فکانت تمحا و یکتب فیها. ( ابن الندیم ).

فرهنگ فارسی

نامه یا صحیفه که محو کرده باز بر آن نویسند .

پیشنهاد کاربران

بپرس