طرز قرار گیری


معنی انگلیسی:
disposition, lay, lie, slot
attitude
, bearing, build, configuration, form, position, stance

مترادف ها

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

lineup (اسم)
صف، طرز قرار گیری، ترتیب جای بازیکنان فوتبال

فارسی به عربی

تراصف

پیشنهاد کاربران

بپرس