طرد کردن
مترادف طرد کردن: مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن، تبعید کردن، نفی بلد کردن، کنار گذاشتن
برابر پارسی: بیرون راندن | بیرون راندن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
تبعید کردن، دور کردن، طرد کردن، اخراج بلد کردن
رد کردن، طرد کردن، نپذیرفتن، نپسندیدن، امتناع کردن از
طرد کردن، دور انداختن، ول کردن، دست کشیدن از، متروک ساختن
طرد کردن، تکفیر کردن
فارسی به عربی
إبعادٌ
پیشنهاد کاربران
دَکّ
رانده کردن ؛ مطرود کردن. مطرود ساختن. دور گردانیدن. طرد کردن : واین محمد است. . . که مرا ایزد بسبب او لعین و رانده کرد. ( تاریخ سیستان ) . رجوع به راندن و رانده شود.
- رانده گردانیدن ؛مطرود ساختن. اخراج کردن. بیرون افکنده شدن. دور گردانیده شدن : اشراد، تشرید؛ رانده و رمیده گردانیدن. ( منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
- امثال :
آنجا رو که بخوانند نه آنجا که برانند.
گرم برانی از این در درآیم از در دیگر.
؟ ( از یادداشت مؤلف ) .
- رانده گردانیدن ؛مطرود ساختن. اخراج کردن. بیرون افکنده شدن. دور گردانیده شدن : اشراد، تشرید؛ رانده و رمیده گردانیدن. ( منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
- امثال :
آنجا رو که بخوانند نه آنجا که برانند.
گرم برانی از این در درآیم از در دیگر.
؟ ( از یادداشت مؤلف ) .
سنگ در ساغر زدن ؛ طرد کردن . بدور افکندن :
سنگ در ساغرنیک و بد ایام زنند
وز کف سنگدلان نصفی و ساغرگیرند.
مجیر بیلقانی .
سنگ در ساغرنیک و بد ایام زنند
وز کف سنگدلان نصفی و ساغرگیرند.
مجیر بیلقانی .
اِشخاص. [ اِ ] ( ع مص ) جلای وطن دادن. تبعید کردن : و موسی را برسبیل اشخاص به بغداد آوردند. ( جهانگشای جوینی ) . || گسیل کردن. ( تاج المصادر ) . بردن. ( منتهی الارب ) .
بیرون راندن
راندن، مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن، تبعید کردن، نفی بلد کردن، کنار گذاشتن
بای کوت
رانده